hot-tempered
تندمزاج ، عصبی
conceited
خود بزرگ بین ، خود پسند
absent-minded
حواس پرت ، سر به هوا
impulsive
بی فکر و هوسی (کسی که یهو و از روی هوس و بدون فکر کردن کاری را انجام می دهد)
disobedient
نافرمان ، سر کش
unscrupulous
بی مرام ، فاقد اصول اخلاقی
bad-tempered
تندخو ، بد اخلاق
sensible
منطقی ، معقولانه
snobbish
پر اِفاده ، خودشیفته
moody
دمدمی مزاج
My math teacher\'s very *moody. You never know whether she\'s going to smile at you or bite your head off.
good-humoured
خوش مشرب ، خوش خلق
principled
پایبند اصول اخلاقی
obedient
مطیع ، فرمانبردار
extroverted
برون گرا ، دارای شخصیت اجتماعی
easy-going
بی خیال ، کسی که سخت نمی گیرد